غیر قابل باور
عزیزم دیروز وقتی از سرکار آمدم دنبالت مامان بزرگ گفت که صبح وقتی داشت برات صبحانه آماده می کرده یهو یه صدای تق تق شنیده و آمده دیده که تو از روی تخت افتادی پائین و عقب عقب آمدی تا دم کمد دیواری ! وای که پسر تو چه کارهای عجیب و غریب می کنی عاشقتم دیشب هم که ساعت 10 شب سرحال شدی و می خواستی که بازی کنی ، حالا بابایی بدو من بدو که بلکه شما پسر گل یه ذره خسته بشی و بخوابی !و سرانجام ساعت 30 : 11 شب خوابت برد . ...
نویسنده :
مامانی
11:29