وای وای
عزیزم امروز همه همکارهام می گفتند که چه کار قشنگی که هر روز خاطرات کوچولوتو می نویسی چون هم کلی تجربه به دست می یاری و هم هیچ وقت کارهای قشنگ ، روزهای خوب و روزهای .... از یاد آدم نمی ره.
یکی از همکارهام می گفت اگه یه موقع بچه سوزن و یا هر چیز دیگه ای رو خورد برای این که سریع دفع بشه می تونید سیب زمینی رو آبپز کنید و به بچه بدهید ف مشکل برطرف خواهد شد اینم یه نظر دیگه !
حالا بهت بگم که این حرف ها از کجا شروع شد ، شما پسر خوب دو بار این کار و کردی ، یه بار با جعبه قرص های ویتامین E و یکبار هم با قرص های Advil . دفعه اول زود دیدمت و به موقع قرص ها رو ازت گرفتم فقط چون خیلی چرب بودند به سختی تونستم دستهاتو پاک کنم ولی دفعه دوم اصلا نفهمیدم که تو که قرص ها رو برداشتی فقط دیدمت که یه مشت قرص توی دهنت و کلی قرص هم کنار دستته !!!!
خلاصه با کلی قربون صدقه دونه دونه قرص ها رو از دهنت درآوردم .
نمی دونم چرا هی دلت می خواد منو گاز بگیری ، به من که می رسی از هرجایی از بدن که بشه یه گاز محکم می گیری بعد با دندونات می کشی ، ببر کوچولوی من، من خودم احساس می کنم که دلت برام تنگ می شه و می خوای اینجوری شکایت کنی .
راستی مامان بزرگ می گفت دیروز دولا شده بودی و از زیر در اتاق ، اتاق خاله فرشته رو می خواستی ببینی !!!!!!!!!!!!!!!!!!